درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب
پيوندها
  • خرید ساعت مچی
  • ♥ مَنــو اَمیـטּ عشقــَمــ ♥
  • موس بیسیم شیشه ای

  • تبادل لینک هوشمن.

    برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان روزای عاشقی و آدرس rozasheghi.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 4
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 4
بازدید ماه : 7
بازدید کل : 10007
تعداد مطالب : 32
تعداد نظرات : 6
تعداد آنلاین : 1



روزای عاشقی




بعضی وقتا خیلی از خودم بدم میاد خیلی از کارام از رفتارام از حرفام پشیمون میشم اخه چرا چرا چراااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا مگه دوسش نداری چرا باهاش بدرفتاری میکنی از خدا اخه چرا با حرف دیگران زندگیتو خراب میکنی از خودم خیلی بدم میاد تو عاشقی اره ؟؟؟؟؟؟؟؟ تو ادمی ؟؟؟؟؟؟؟؟ تو احق ترین ادم روی زمینی چرا عشقتو اذیت میکنی چرا ناراحتش کردی که حالا مجبور بشه بره سرکار نههههه نهههه هیچ وقت خودمو نمیبخشم چقدر این حرفارو بگم خسته شدم ادم نمیشم دیگه نمیگم دیگه هیچی بهش نمیگم نمیشه درست نمیشه .



شنبه 24 فروردين 1392برچسب:, :: 15:22 ::  نويسنده : عاشق

امروز بد نبود نه خوب بود نه بد .توی مدرسه کلا بیکار بودیم ولی امتحان داشتیم .امتحان خوب بود کلیم تقلب کردیم.بعدش برامون زیارت عاشورا اوردن یه اقا خوند منم کلی دعا کردم به عشقم برسم و باهم صمیمی باشیم و بشیم مث قبل تا میومدم گریه کنم دوستام نیگام میکردن نمیذاشتن .حالا بگذریم زنگ اخرم که کلا روی حیاط بودیم . کلا از مدرسه بگذریم .الان خونم و منتظر عشقم بیاد باهم ناهار بخوریم و لالاکنیم اخه رفته سرکارناراحتم که رفته سرکار اخه نمیتونم ببینم عشقم سرکار داره عرق میریزه و توی گرما و سرما کار میکنه بعد من توی خونه جلوی کولر لم دادم و هیچکار نمیکنم و از پولی که با جون کندن بدست اورده بخورمو بخوابمنرو سرکار عشقم اخه من که ازت پول نمیخوام هیچی ازت نمیخوام من فقط میخوام کنارم باشیو عاشقانه باهام رفتار کنی من نه پول میخوام نه کادو نه شارژ نه گل هیجی نمیخوام . میشه نری سرکار ؟ خواهش بخاطر من میشه تابستونا بری سرکار خواهش میکنم بخاطر من

الان ساعت 15:15 دقیقه نیم ساعت دیگه عشقم میاد خونه خدا زودبگذرهکاش حرفامو میخوند و میفهمید چقدر از این موضوع زجر میکشم اخه چرا میری نرو خواهش خواهش نرووووووووووووووووووووووووووووو خب حالا منتظرشم بیار پیشم و راضی بشه نره سرکار خدا حرفامو و منظورمو بفهمه و نره سرکار خدایا التماس



شنبه 24 فروردين 1392برچسب:, :: 14:46 ::  نويسنده : عاشق

بلههه اول که سلام امروز خداروشکر یکمکی خوب بود بعد از جنگ و دعوا و تو بگو و من بگم و گیسو گیس کشی بالاخره اشتی کردیم .ادرس وبمو دادم اومد خوند اونم بعداز هزار خواهش و تمناا میسی عشقم . امروز  رفتم بیمارستان پیش دایی جونم قرار بود بزنگم باهم حرف بزنیم ولی عشقم نتونست حرف بزنه خب اشکالی نداره حالاولی خیلی لوسی چرا نتونستی بحرفی دلم برا صدات تنگ شده بوداصن باهات قهرم باهام حرف نزدی لوسقهر قهر قهر تا روز قیامت .

خب حالا بعداز قهر کردن داماد گلمو بقلش کردمو کلی باهم بازی کردیم .تا اس داد و گفت بزنگ سریع دامادمو پرت کردم رو گوش باباشو رفتم تا با عشقم حرف بزنم .

ولی زود قط کرد گفت مامانم اومد رفتم با اردنگی تو دیوار .بدحرف زد باهام ازش ناراحت شدم ولی نگفتم ولش کن دوسش دارم نمیتونم حرفمو بهش بزنم اشکالی نداره دفعه دیگه حالیش میکنم

اصن بذار ببینم چرا خودت نزنگیدی ها؟ لووووووووسسسسسسسسسس

خب بد نشو دیگه خوب باش خواهش .

گفته که میخوام از امشب احساسی بهم داره رو نشون بده به منم گفت که نشونش بدم.چشم نشون میدم .

خدایا بد نشه باز خوب بشه بشه مث گذشته

اهااااااان داشت یه چیزی یادم میرفت امروز میخواست بره سرکار اخه الان کی میره سرکار تو الان باید بخونی برای کنکور

.یه بغض سنگین روی دلمو از همه چیز و همه کس میترسم از اینده از ازدواج از اینکه خانوادم نذارن عشقم بد شه

اخه مامانم عشقمو رفتارشو دیده و میگه نمیتونم به این ادم اعتماد کنم و دخترمو بدم دستش بخاطر رفتارش خیلی سرکوفت زد بهم

تورو خدا ناراحت نشی باز بری خواهش من فقط حرفامو مینویسم اخه نمیتونم بهت بگمشون خواهش میکنم اگه اومدی بخونیشون کاری کن مامان بهت اعتماد کنه اووووففف چقدر عاشقی سخته .عشقم من دوست دارم خواهش خوشبختم کن اگه ایندفعه بری جلوتو نمیگیرم چونکه اونوقته میفهمم که دوسم نداشتیو نمیخوای با من ازدواج کنی



جمعه 23 فروردين 1392برچسب:, :: 17:58 ::  نويسنده : عاشق

 

امروز پست اخرمو میذارم .پس گوش کن

من دوست دارم خیلیم دوست دارم اینارو توی یه دفتره کوچیک نوشته بودم تا یه روز باهم بخونیمشون ولی قسمت نشد نوشتن داخل اینجا تا بیای بخونی .اومیدوارم بفهمی که چقدر دوست دارم و داشتم هرکار گذشتم رو ببخش اگه ناراحتت کردم یا هرچیه دیگه واسم تو یه معنیه دیگه بودی دوست داشتم و همیشه طرفدارت بودم ولی نشد که بهت ثابتشون کنم فقط منو ببخش و دوست داشتنمو باور کن .دوست دارم خداحافظ عشق ابدیم



پنج شنبه 22 فروردين 1392برچسب:, :: 10:38 ::  نويسنده : عاشق

امروز معذرت خواهی کرد امروز برگشت و قول داد که بشه مث قبل

 

امروز 21فروردین 1392

رفتم ببینمش توقع داشتم برام یه شاخه گل یه کادو اصن یه دوست دارمه ساده بگه ولی نگفت اخمالو اومد و با گریه ازش جدا شدم اس داد ما بدرد هم نمیخوریم ما خشبخت نیستیم ما ما ما هزارتا حرف

گفت اگه ارزش دارم بیا ببینمت گفتم نه ولی رفتم چون خیلی برام ارزش داشت ولی من براش نداشتم با گریه رفتم ولی نیومد دنبالم ارومم کنه بعد بره رفتم اونم رفت همه چیم انداخت گردنم اره صد درصد مقصر منمم که مراعات کردم که عشقمو با هزار کار نشونش دادم و نفهمید ولی من بخشیدمش و دوسش دارم و همیشه منتظرش میمونم اومیدوارم یه روز به اشتباهاتش پی ببره  بی صدا میرم تا راحت باشه بدون حرف میرم دیگه کاریش ندارم شاید با کسه دیگه شاد باشه شادیه اون شادیه من



پنج شنبه 22 فروردين 1392برچسب:, :: 10:31 ::  نويسنده : عاشق

 

از گذشته ها نگفتم از امروز میگم از روز که همه زندگیم نابود شد از روز که حتی فک نمیکردم بشه . امروز فرورین روز 3عید 1392روز که عشقم بهم اس داد که مانمیتونیم مال هم باشیم و خداحافظی کرد گفت دنیا باتو برام جهنمه گفت خر شدم تهمت زد خیانت کردم التماسش کردم گفتم خواهش میکنم ازت ولی...

قرص خورد 8تا کلونازپام خوردم وسط اشپزخونه افتادم بردنم بیمارستان معدمو شستو شو دادن ولی او احوالی ازم نگرفت دارم میمیرم ولی اون هنو توی گذشتس هنوز کارارو میزنه تو سرم اخه چرا من که برات جونمم میدم من که برات هر کار میکنم چرا؟

بهم تهمت بی وفایی زد بهم تهمت بی معرفتی زد بهم تهمت خیانت زد

اشکالی ندارم بی حرف میرم میرم که بودنم اذیتش نکنه ولی همیشه منتظرش هستم همیشه



پنج شنبه 22 فروردين 1392برچسب:, :: 10:26 ::  نويسنده : عاشق

امروز تولدشه میخوام یه تولد مجازی براش بگیرم خداکنه خوشحالشه .



پنج شنبه 22 فروردين 1392برچسب:, :: 10:15 ::  نويسنده : عاشق

تابستون خیلی باهم قهر میکردیم امروز میرم مدرسه مدرس سال اولم با دوستم سحر

توی اول Aافتادم دوستم اول Cمامان اومد گذاشتمون توی یه کلاس فردا قراره برم ببینمش دم کلاس زبان یه کراوات براش خریدم  خداکنه خوشش بیاد

خیلی خوشحالم وای خداجوننننننننننننننننننننن

 

 



پنج شنبه 22 فروردين 1392برچسب:, :: 10:11 ::  نويسنده : عاشق

امروز بهم خبر دادن اسای ناجور درموردتو داده اول باور کردم ولی وقتی خودش قسم خورد حرف اونو باور کردم باهاش خیلی بد رفتاری کردم خدا منو بکششششششششششش.

 

امروز اخرای اسفنده بهش گفتم یا میای خواستگاری یا همه چی تموم از خودم بدم میاد اخه چراااااا؟؟؟؟؟؟؟

 

از عید هیچی براتون ننوشتم حالم بد بود از خودم حالم بهم میخوره .

تابستون91

باهم خوبیم کسیم کاریمونداره خوبه وضع

از اینده حرف میزنیم خیلی قولا بهم داده خداکنه عملشون کنه منم قولایی بهش دادم و عمل میکنم



پنج شنبه 22 فروردين 1392برچسب:, :: 10:6 ::  نويسنده : عاشق

امروز اومد جلوی مدرسه با یه شاخه گل رز وای چه گل خوشملی عشقم دستت دردنکنه عاشقتممم

هرروز دارم عاشق تر میشم .

امروز دی 90

همه فهمیدن دنیام زهرا ماره هیچی نخوردم سه روز .باهام قهرن بهش فحش دادن دنیام نابود شده التماساشو نمیتونم تحمل کنم خدا



پنج شنبه 22 فروردين 1392برچسب:, :: 10:3 ::  نويسنده : عاشق

امروز وسطای مهر هستیم از مدرسه اومدم تا بریم با مامان جلسه گوشیمو نیگاه کردم دیدم یه شماره زنگ زده اس دادم شما؟ زنگ زد گفت من ایما دوست ..هستم گفتم بفرما گفت باهاتون حرف دارم گفتم نمیتونم بحرفم ساعت4 بزنگید گفتم باشه و بای کرد.

ساعت 5.الان برگشتم خیلی خوشحالم که بالاخره جوابمو امام رضا داد

باهاش حرف زدم گریه شدم نتونستم جلو خودمو بگیرم ازم معذرت خواهی کرد و باز شدیم عاشق همیشگیی



پنج شنبه 22 فروردين 1392برچسب:, :: 9:59 ::  نويسنده : عاشق

از مشهد اومدم خیلی دعا کردم که فقط بزنگه صداشو بشنوم حتی میخواد فحش بده بده ولی من فقط صداشو بشنوم

فردا باید برم مدرسه برگشتم مدرسه قبلی خیلی خوش میگذشت اونجا حالا امسالو نمیدونم مثل سال اول هسته یا نه؟

خداکنه بزنگه گوشیم همیشه در دسترسه

 



پنج شنبه 22 فروردين 1392برچسب:, :: 9:57 ::  نويسنده : عاشق

امروز از تهران اومدم خیلی وقته چیزی ننوشتم اخه اونجا اینترنت نداشتم و سرم خیلی شلوغ بود حتی 4روز نتونستم درست بخوابم خیلی تنها بودم داداشم باهام قهر بود ولی تهران اشتی کرد اون نبود بدترین روزام بودن امروز اومدم توی شهر خودم حس خوبیه دوست دارم این حسو فردا باید بریم مسافرت با عمه و مامان بزرگو بابا بزرگ میریم مشهد دلم گرفته میخوام برم پیش امام رضا حرفامو بهش بزنمو گریه کنم خیلی داغونم خیلی



پنج شنبه 22 فروردين 1392برچسب:, :: 9:53 ::  نويسنده : عاشق

امروز همه فهمیدن همه چی خراب شد شدم تنها ترین ازش توقع نداشتم اون حرفو بزنه اخه چرا ؟خیلی دلم گرفته ازش کاش نمیگفت .مامانش دوبار بهم زنگ زد من عاشقش بودم ولش نکردم ولی امروز چیزی گفت که دنیا رو سرم خراب شد نمیخوام زنده باشم خدااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا من عااااااااااشقشمم اخه چرا؟



پنج شنبه 22 فروردين 1392برچسب:, :: 9:50 ::  نويسنده : عاشق

 

امروز حس حسادتم گل انداخت بهش گفتم با مریم بهم بزن و فقط با خودم باش گفت چشم خیلی خوشحالم که شد مال خودم سیممو عوض کردم باهم خیلی خوبیم دوسش دارم بهترین مرد دنیاس خیلی بهش دل بستم خداکنه هیچ وقت تنهام نذاره



پنج شنبه 22 فروردين 1392برچسب:, :: 9:48 ::  نويسنده : عاشق

 

امروز دوستم بهم گفت بهش بزنگ و بگو که گوشیمو گرفتن تا پنج شنبه خبری ازم نیس منم از خدا خواسته گفتم باشه .

رفتیم عیادت پسرعمم مماخشو عمل کرده بود بهش اس دادم گفتم حرفارو گفت تو کی هستی اسممو نگفتم ولی زهرا اسممو گفت .گفت باهام دوست میشی خواهش به هرکی گفتم گفت نهداشتم شاخ درمیوردم گفتم نه تو دوسته دوستمی منم بهش خیانت نمیکنم گفت خواهش میکنم گفتم نه گفت تو کدوم یکی هستی نگفتم باز دوستم لو داد ول کن نبود گفتم باشه قبول ولی به مریم چیزی نگی گفت چشم بهش نگفت امشب بهترین شبمه عاشقتمممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممم



پنج شنبه 22 فروردين 1392برچسب:, :: 9:43 ::  نويسنده : عاشق

امروزرفتم مدرسه اونا نبودن خیلی ناامید شدم بیکار نشسته بودم که یه دفعه اومدن داخل اخ جونن اومدن  

نشستیم نادرنژاد بهمون یه سری لیست داد تا مرتبشون کنیم گشتم گشتم دنبال اسمش

نبوووودد یه دفعه دیدمش و شمارشو برداشتم

دوستم گفت اوندوست نمیشه منم گفتم من که نمیخوام دوست شه برای دلخوشی شمارشو برداشتم

اون روز تموم شد و شد وقتی که رفتم با دوستم مریم کلاس نقاشی زهرا بهم زنگ زد شماره اونو میخواست بهش گفتم باشه میدم دادم بهش و اونم شماره مریمو بهش داد گفت با این دوست شو وقتی زنگ زد به مریم دنیا رو سرم خراب شد



پنج شنبه 22 فروردين 1392برچسب:, :: 9:36 ::  نويسنده : عاشق

وای خدا جون اومده بود با اون دوست چاقشاخیه چه مظلوم بود میخواستم برم جلو و بهش بگم چقدر دوسش دارم ولی روم نشدخانوم نادر به دوستم چند تا کاور داد گفت برید بدین بهشون که کاراشونو بذارن داخلش من از دست دوستم گرفتم رفتم بهش بدم نگام افتاد به دوستش خندم گرفت اخه مثل جنازه ولو شده بود

بهش گفتم کارارو بذارید توی اینا  گفت ممنون سرش پایین بود نذاشت چشاشو ببینم



پنج شنبه 22 فروردين 1392برچسب:, :: 9:32 ::  نويسنده : عاشق

امروز میرم مدرسه ساعت8 صبحه خداکنه اونم باشه تا من میرم دوستم گفتم زودتر بره بهم خبر بده خدایا باشه خواهش دل تو دلم نیس زودتر ببینمشاخه الان چندوقته ندیدمش دارم دیونه میشم.

 



پنج شنبه 22 فروردين 1392برچسب:, :: 9:30 ::  نويسنده : عاشق

سلام میخوام از امروز عاشق شدنمو بگم که اگه بهش رسیدم بهش ادرسشو بدمو بیاد و بخونه و ببینه چقدر عاشقشم .

امروز وسطای خرداد هسته تقریبا اخراشه با مامان رفتیم پژوهشسرای خیام برای تکمیل کارا اونجا عشقمو دیدم همش نگاهمو ازش میدوزدیدم که نکنه منو ببینه خانوم نادرنژاد و سپیده دوستمم بودن دوست اونم بود هی توی سالن قدم میزنن تا ما کارمون تموم بشه .کارمون تموم شد رفتم با دوستم اب بخورم توی حیاط دیدمش یکم نگاش کردم ولی ماهرانه که خودشم نفهمید .

واد سالن شدیم رفتیم امضا کنیم و انگشت بزنیم کنارش وایستادم قلبم داشت میومد توی دهنم هول شدم یه امضای مسخره کردم خودمم خندم گرفت اومدیم خونه امروز دل تو دلم نیس که طرحامون قبول بشه با هم بریم تهران وای خداقبول بشن



پنج شنبه 6 فروردين 1392برچسب:, :: 9:21 ::  نويسنده : عاشق